کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



اهل بیت علیهم السلام در مجلس یزید

شاعر : محمود ژولیده     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : غزل    

چشمها بود و سرِ زادۀ زهرا در طشت            زخمها بود و دل زینب کبری در طشت

خیزران بود و لب قاری قرآن، یعنی:            خونِ لعلِ لب و دندان ثـنایا در طشت


اُسرا در غل و زنجیر، معذب، مضطر            و سر نیزه نشین بود مجزّا در طشت

آنکـه ابـرار به دورِ سرِ او می‌گـشتـند            ریخت دورِ سرِ او خصم چه چیزا در طشت

سنگِ دروازه مبدل شده بر تـیرِ نگـاه            تهمت زشت کنیزی است معما در طشت

صوت قرآن برادر دل خواهر را برد            کرد سوزش همه را غرق تماشا در طشت

وه چه تکبیر نمازی به لبش داشت حسین            تا به امروز که دیده است مصلی در طشت

بین اطفال، سه ساله، به سرِ پنجه خود            خیره مانده ست به رخسارۀ بابا در طشت

آن مسیحی چو یقین کرد، مسلمانی نیست            مدح می‌کرد سرِ خون خدا را در طشت

این سر فخر بشر، زینت دوش نبی است            سر پاک پسر فـاطمه حـاشا در طشت

گـاه بر نـوک سنان و گهی ساکن دیر            گاه جای سر این سرور و مولا در طشت

یک طرف پرده نشین اهل و عیال سِتمند            یک طرف آل علی مضطرب، اما درطشت

جگـر پـاره، دل خـسـتـه، سـر بـبـریـده            همه اینهـاست مهـیایِ مهـیا در طشت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد؛ لازم به ذکر است که تلاوت سر مطهر سیدالشهدا در شهر شام و بر روی نیزه بوده است و نه در داخل مجلس یزید و داخل تشت. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید

رفعِ تهمت ز حرم کرد، سر خون خدا            داشت با آیۀ تطهیر چه غوغا در طشت

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن موضوع تنور خولی و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید. همانگونه که علما و مورخین در کتب تاریخ الامم والملوک ۵/۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ۱۱/۱۹۲؛ مُثیرُالأحْزان ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب۴/۶۰؛ بحارالأنوار۴۵/۱۲۵؛  جلاءالعیون ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ۳۳۹؛ ناسخ التّواریخ ۵۱۷؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح کرده اند خولی ملعون سر مطهر امام را در زیر تشت قرار داد نه در تنور خانه  جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید. 

گاه مهمان تنور است و گهی ساکن دیر            گاه جای سر این سرور و مولا در طشت

مصائب ورود اهل بیت علیهم السلام به شام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

خـدا بـخـیـر کـنـد بــاز ازدحــام شــده            زمان روضۀ جانـسوز شهـر شام شده

تـمام شـهـر برای نـظاره جـمع شـدنـد            عـذاب حضرت زینب نگـاه عـام شده


یـهـودیـان بـه تـلافـی خـیـبـر آمـده‌انـد            زمـان سـنـگ زدن وقـت انـتـقـام شده

تمام صورت آقا بروی نی خون است            سرش شکسته ز بس هتک احترام شده

خـدا کـند که نباشد درست این روضه            که آل فـاطـمه وارد به بـزم شـام شـده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد؛ موضوع سوال از امام سجاد و پاسخ الشام الشام امام در هیچ کتاب معتبری نیامده است، ضمنا سنگ زدن به سر امام در شهر شام نیز مستند نیست. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

چه شد امام به گریه سه بار گفت الشام؟            تمام روضه خلاصه در این کلام شده

زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در مجلس یزید

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : غزل

کنار طشت طلاست فاطمه مهمان من            چوب مزن ای یزید! بر لب و دندان من

با چه دلی می‌زنی بر لب من خیزران            کـز هـمه دل می‌بـرد نغـمـۀ قـرآن من


گر چه تحمل کنم ضربۀ چـوب تو را            تـاب مـرا می‌بـرد گـریـۀ طـفـلان من

تا که نگـاه افـکـنم بر رخ اطفـال خود            دور زنـد دم بـه دم، دیـدۀ گـریـان من

تا نرود از اسف، صبر و قرارش ز کف            زینـب من می‌شود دست به دامان من

نالۀ من بر ملاست، مقتل من کربلاست            شــام بــلا آمــده شــام غــریـبــان مـن

با چه گـنه می‌کـنی لعـل لـبم را کبود؟            بر سر و صورت بس است زخم فراوان من

سـرم به شـام بـلا، زیـنـت طشت طلا            زیـر سـم اسـب هـا پـیکـر عـریـان من

طشت ز سوز درون سوخت و فریاد زد            چوب تو هم گریه کرد بر لب عطشان من

سـوز دل اهل دل در نفـس میـثم است            در شرر شعر اوست ناله و افغان من

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در مجلس یزید

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

این چوب خیزران چه بهائی است دست تو            این است انتقام تو و ناز شصت تو؟

ای نا نجیب قافـله را بسته‌ای طناب            این خـوی ظالمانه دلیل شکـست تو


پاییـن تخت رأس بریده میان طشت            بالای تخـت قـهـقـهـۀ حال مست تو

آل عـلـی کـجـا و تـمـاشـای اَجـنَـبی            هرگـز نـمی‌شود حَـرمُ الله پَـستِ تو

مـا زادۀ پـیـمـبـرِ مـعـراج رفـتـه‌ایـم            امّا حرامزاده! به دوزخ نـشـست تو

از گفتنِ کنیز چه می‌جوید این خبیث            این میهـمان لعـنـتیِ مـی پـرست تو

زن های اهل بیت کجا مجلس شراب            ای نانجیب زاده همه بود و هست تو

بـی پـرده آوری حـرمِ اهـل بیت را            جائیکه هست پرده نشین، زیر دست تو

قرآن بخوان حسین که دفع بلا کنی            ما را رها ز این همه جور و جفا کنی

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در خروج از شام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

روز ما در شامتان جز شام ظلمانی نبود           ای زنان شهرِ شام این رسم مهمانی نبود

جشن و شادی پیش جمعی داغدار و دل غمین           این ستم بالله روا در حق نصرانی نبود


پایکـوبی در کـنار رأس فـرزند رسولi           با نـوای سـاز، آیـیـن مـسـلـمـانـی نـبـود

ما که رفتیم ای زنان شام نفرین بر شما           ناسزا گـفـتن سزای صوت قـرآنـی نبود

مردهاتان بر من آوردند هفده دسته گـل           دستۀ گـل غیر آن سرهای نـورانی نبود

ای زنان شـام، آتش بر سـر ما ریخـتـید           در شما یک ذرّه خُلق و خوی انسانی نبود

ای زنان شام، در اطراف مشتی داغدار           جای خوشحالیّ و رقص و دست افشانی نبود

ای زنان شام، گـیـرم خـارجی بودیم ما           خـارجی هم گـوشۀ ویرانه زنـدانی نبود

طفل ما در گوشۀ ویران، دل شب دفن شد           هیچکـس آگـاه از آن سـرّ پنهـانی نـبـود

ای سرشک شیعه شاهد باشد بر آل رسولi           کار میثم غیر مدح و مرثیه خوانی نبود

: امتیاز
نقد و بررسی

در منابع معتبر سنگ و چوب و ... پرتاب کردند در شهر شام نیامده است بلکه در کتب أمالی صدوق ج۳۱ ص ۱۶۶؛ الـفتـوح ج۵ ص۱۳۰؛ الاحتجـاج ج ۲ ص ۱۱۴؛ مناقب الطاهرین ج۲ ص ۶۰۱؛ اللهوف ص ۱۵۳؛ مقتل خوارزمی ج ۲ ص ۶۸؛ تَسْلِیَةُ الْمُجالِسْ ج۲ ص ۳۷۹؛ بحارالأنوار ج۴۵ ص ۱۲۷؛ جلاءالعیون ص۶۰۶؛ مقتل امام حسین ص ۲۳۹؛ نفس المهموم ص ۳۹۳؛ منتهي الآمال ص ۵۰۲؛ مقتل مقرّم ص ۳۶۱؛ مقتل جامع ج۲ ص ۱۰۶ تنها نوشته شده شهر را آذین بندی کردند و با رقص و پایکوبی به استقبال سرهای شهدا و کاروان اهل بیت علیهم السلام رفتند و با این ذهنیت که اینان خارجی هستند و بر اسلام خروج کرده‌اند پیرمردی به آنان دشنام هم داد ولیکن وقتی متوجه شد که یزید به مردم دروغ گفته و اسرا همان خواندن پیامبر هستند استغفار کرده و .... لذا بیت زیر تغییر داده شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

سنگ بـاران مسلمان آنهم از بـالای بام           این ستم بالله روا در حق نصرانی نبود

بازگشت پیکر پاک شهدا

شاعر : فاطمه نانی زاد نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

روی سجـادۀ بی بی دو سـه پَـر آورده            تا نـسیـم از پَـر و بال تو خـبـر آورده

آسمان چشم به چشمان زمین دوخته است            این چه رازی است که از سینه به در آورده


صدف خاک به افلاک نشان داد شبی            جامه را چـاک زده دُر و گهـر آورده

رود خاموش نمی‌ماند از این پس هرگز            بـر لـبـش آه شب و ذکـر سحـر آورده

باز هم معرکه اکبر به خودش می‌بیـند            مـادری داغ دل و خـون جگـر آورده

از دعای سحر اوست که بعد از سی سال            آسـمـان را بـه سـر دسـت پـدر آورده

چه مبارک سفری بود که طـوفان بلا            از دل حـادثــه مــردان خـطــر آورده

: امتیاز

بازگشت پیکر پاک شهدا

شاعر : رضا نیکوکار نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

از تو یک تکه پلاک و استخوان آورده است           باد تابوتی پُر از رنگین کمان آورده است

چشم هایت کو؟ دل تو که برایم می‌تـپـید           آن دو تا دستی که هر شب خانه نان آورده است


مادرم هر صبح بعد از تو سر سفره، گلی           جای خالی همان یک استکان آورده است

خواب می‌بینم که می‌گویی خدا ما را فقط           توی این دنـیا برای امتحـان آورده است

خوش به حال دست هایی که برای بال تو           لحظۀ سـرخ شهادت آسـمان آورده است

نیستی و بی تو من امروز می‌دانم که جنگ           چون تویی تعداد مرد قهرمان آورده است

: امتیاز

درد دل و مناجات با شهدا

شاعر : محمدکاظم کاظمی نوع شعر : توسل وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : غزل

و آتش چنان سوخت بال و پرت را            کـه حـتـی نـدیـدیـم خـاکـستـرت را

بـه دنـبـال دفــتــرچـۀ خـاطــراتـت            دلم گـشت هر گـوشـۀ سنـگـرت را


و پـیدا نکـردم در آن کـنج غـربـت            به جـز آخـرین صفحۀ دفـتـرت را

هـمان دستـمالی که پـیـچـیـده بودی            در آن مُهر و تسبیح و انگشترت را

همان دستمالی که یک روز بـستی            به آن زخـم بـازوی همسنگـرت را

همان دستمالی که پـولک نشان شد            و پـوشـیـد اســرار چـشـم تـرت را

سـحـرگـاه رفـتـن زدی با لـطـافـت            به پـیــشـانـی‌ام بــوسـۀ آخــرت را

و بـا غـربـتـی کهـنـه تـنهـا نـهـادی            مــرا، آخـریـن پــارۀ پـیـکــرت را

و تا حـال می‌سـوزم از یـاد روزی            که تـشیـیـع کـردم تـن بی‌سـرت را

کجا می‌روی؟ ای مسافـر! درنـگی            بـبـر بـا خـودت پــارۀ دیـگـرت را

: امتیاز

بازگشت پیکر پاک شهدا

شاعر : حجت الاسلام زکریا اخلاقی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دوش یـاران خبر سوخـتـنـش آوردند            صبح خاکـستـر خـونین تنـش آوردند

یا رب این کشتۀ عریان کدامین عرصه است؟            کـه ز بــازار تـجـرّد کـفـنـش آوردند


این گلی بود که از خلوت خوش بوی بهار            بهر پرپر شدن انـدر چـمنـش آوردند

لحظۀ سرخ اجابت ز شفـاخانۀ وصل            مـرهــم تــازۀ داغ کـهــنـش آوردنــد

آن که چون سرو سهی بدرقه شد با گل اشک            اینک از معرکه چون نسترنش آوردند

کلبۀ عاطفه سرشار شد از بوی عروج            وقتی از مصر بلا پـیرهـنـش آوردند

به سرا پـردۀ نـورانـی قـربش بـردنـد            آن که چون شمع در این انجمنش آوردند

: امتیاز

درد دل جا ماندگان با شهدا

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مثنوی

این روزها بـوی قـفـس دارد زمانه            اندوه و غربت می‌وزد از هر کرانه

این روزها دلـتنگ دلتـنگم شهـیدان            کی می‌رود از خاطر من یاد یاران


بعد از شما بال و پرم از دست رفته            تا آسمـانها، معـبـرم از دست رفـتـه

بعد از شما هر لحظه بوی غم گرفته            در این غروب بی کسی قلبم گرفته

رفتید و ما ماندیم و دلتنگی و هجران            دنیای جور و بی‌وفائی، رنج دوران

رفـتید و ما ماندیم و سیل امتحان ها            در این غبار آلودی شک و گمان ها

دنیا محل امتحان هایی خـطیر است            یک سو سقیفه آن سوی دیگر غدیر است

انگـار میدان بلا بر پاست هر روز            هنگامۀ کرب و بلا برپاست هر روز

باید مسیر حق و باطل را جـدا کرد            بـایـد به آقـای شـهـیـدان اقـتـدا کرد

آه ای شهیدان جنگ تردید و یقین است            بعد از شما بار گرانی بر زمین است

هـیهـات اگر یـاران، ولی تنها بماند            کـوفه شود ایران، عـلی تنهـا بمـانـد

مقداد و سلمان ها چه شد، کو آن همه یار            تنهاست مولا! أین عمار؟! أین عمار؟!

کو باکری و کاوه، کو چمران و همت            کو آن همه شور و شکوه و عزم و غیرت

مهدی زین الدین و خـرازی ما کو؟            آویـنـی و صـیـاد شیـرازی مـا کـو؟

«هیهات منا الذله» آوای لب ماست            در راه عزت، سر سپردن مذهب ماست

باید دوباره این زمین را کربلا کرد            بایـد به آقـای شـهـیـدان اقـتـدا کـرد

بـایـد بـرای عـزّت اسـلام جـان داد            در راه احیای شرف باید جوان داد

امشب نوای ناله‌هایم خیزرانی است            امشب دلم آشـفـتۀ داغ جـوانی است

امشب برایم روضۀ پـرپـر بخـوانید            از قـد و بالای عـلی اکـبـر بخـوانید

خم کرد داغش قامت هفت آسمان را            می‌برد از قلب حرم صبر و توان را

در موج خیز تیر و نیزه ماه می‌رفت            سوی منای خون ذبـیح الله می‌رفت

آن کـیـنه‌های حیـدری تا پا گرفـتـند            در معرکه یکباره دورش را گرفتند

شمشـیـرها گـرم طـواف پـیـکـر او            سر نیزه‌های تـشنه کام و حنجـر او

ماه حرم، روی به خون خفته! خدایا            در دست قـاتـل زلف آشـفـته! خدایا

در خون تپیده سورۀ یاسین و طاها            قــرآن بــابـا آیــه آیــه، اربــاً اربــا

فـریاد غربت در تـمام دشت پـیچـید            آه ای جـوانـان بـنـی هــاشـم بـیـایـد

: امتیاز

بازگشت پیکر پاک شهدا

شاعر : حمیدرضا حامدی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دید در معرض تهـدید دل و دینـش را            رفت با مرگ خود احیا کند آییـنش را

رفت و حتّی کسی از جبهه نیاورد به شهر            چفیه، قمقمه‌اش... کوله و پوتیـنش را


رفت و یک قاصدک سوخته تنها آورد            مشت خـاکستری از حادثۀ میـنـش را

استخوان های نحیفی که گواهی می‌داد            سن و سال کم از بیست به پاییـنش را

ماند سردرگم و حیران که بگیرد خورشید            زیر تابـوت سبک یا غم سنگینش را؟

بود ناچیزتر از آن که فقط جمجمه‌ای            کـنـد آرام دل مادر غـمـگـیـنـش را...

باز هم خنده به لب داشت کدر کرد و کبود            تلخی غربت اگر چهـرۀ شیـرینـش را

شب آخر پس از اتمام مناجات انگـار            گفته بود از همه مشتاق تر آمیـنش را

ماجرای تو خدا خواست کند تازه عزیز!            قصۀ یوسف و پیـراهن خـونیـنـش را

کفن پاک تو سجاده، پـلاکت تسبیح...            ابتدا بوسه صواب است کدامینش را؟

: امتیاز

زبانحال شهدا با مردم

شاعر : سیدمحمدحسین ابوترابی نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آخـر چقـدر خاک مرا زیر و رو کنند            روی نسیم رد مرا جـست و جـو کـنند

تبدیل شد به خاک و گل و برگ جسم من            دل تنگ من شدند، بگـو لاله بـو کنند


اعضای من شده ست پراکنده در جهان            یک نقطه نیستم که مرا جست و جو کنند

مادر، پدر... چطور پس از این، خدای من!            با جای خـالی پـسر خـویش خو کـنـند

باران رحـمتـنـد، مـی‌آیـم به سویـشـان            تا با نگاه، عکس مرا شست و شو کنند

مـا اقـتـدا بـه مـادر سـادات کــرده‌ایـم            مردان عشق، مرگ چـنین آرزو کنند

بـا نـام مـا بـه نــان رسـیـدنـد عــده‌ای            روز حـساب وای اگر رو به رو کـنند

: امتیاز

تقدیم به شهدای دلاور انقلاب

شاعر : حامد شاهین مهر نوع شعر : توسل وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

یعـقـوب ها پیـراهـنت را دوست دارند            شاعرترین ها دیـدنت را دوست دارند

ای آن که از خـون تنت یاقـوت رویید            این خاک ها هُرم تنت را دوست دارند


نفرین به آنهایی که یک عمر است، یکریز            در خاک و خون غلتیدنت را دوست دارند

نفـرین به آنها که نـمی‌خواهـند بـاشی            آنها که فصل رفـتنت را دوست دارند

یـوسف! بـرادرها پـشـیـمانـند بـرگـرد            یعـقوب ها برگشتـنت را دوست دارند

: امتیاز

بازگشت پیکر پاک شهدا

شاعر : یوسف رحیمی، علیرضا قزوه نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

این قـافله‌ای که لاله گون می‌آید            از دشت حـماسه و جـنون می‌آید

با این همه فـرمـانده بی‌سر آری            از مطلع فجر و فتح خون می‌آید


***** یوسف رحیمی *****

این قـافـله از مـرگ ندارد پـروا            دارد روی شانه پـرچم عـاشورا

این قـافـله صد عـلـیِّ اکـبر دارد            با پیکر غـرق خـون و ارباً اربا

***** یوسف رحیمی *****

گل اشکم شبی وا می‌شد ای‌کاش            هـمه دردم مـداوا می‌شد ای‌کاش

به هر کس قـسـمتی دادی خـدایا            شهادت قسمت ما می‌شد ای‌کاش

***** علیرضا قزوه *****

خوشا آنان که جانـان می‌شناسند            طریق عشق و ایـمان می‌شناسند

بسی گـفـتیم و گـفـتند از شهیدان            شهـیدان را شهیـدان می‌شنـاسنـد

***** علیرضا قزوه *****

: امتیاز

ربانحال یک فرزند شهید

شاعر : سجاد عزیزی نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

عمری گذشت و یوسف ما پیرهن نداشت           این لالۀ به خون نشسته دریغا كفن نداشت

عمری گذشت و خنده به لب های مادرم           خشكیده بود و میل به دریا شدن نداشت


عـمری هـمـیـشه قـصـۀ نـقـاشـی ام شده           مردی كه دست در بدن و سر به تن نداشت

حـالا رسـیـد بـعـد هـزاران هـزار روز           یك مشت استخوان كه نشان از بدن نداشت

مادر كه گفت: شكـل تو دارد پدر، ولی           وقتی كه دیـدمش پدرم شكل من نداشت

فـهـمـیـدم از نـبـودن انــدوه جـمـجـمـه!           بابـا هـوای سـر به بـدن داشتن نـداشت

با این چـنین رسیدن و آن هم بدون سر           حرفی برای مادرم از خویـشتن نداشت

آن شب چقدر مادرم از غصه گریه كرد           بیچاره او كه چاره به جز سوختن نداشت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد وزنی و ضعف شعر« آوردن دو که در یک مصرع» و انتقال بهتر معنای شعر تغییر داده شد

عمری گذشت و یوسف ما پیرهن نداشت           آری كه پیرهن نه، كه حتی كفن نداشت

تقدیم به شهدای دلاور انقلاب

شاعر : ناشناس نوع شعر : توسل وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

دل دادگان چون ساغر از دلبر گرفتند            از غـیر دلبـر دامن دل بـر گرفـتـند

دادند جـان تا در بر جـانـانه رفـتـند            دادنـد دل تـا در بـر دلـبـر گـرفـتـند


پیـمانـۀ تـردید بشکـستـند و این قوم            از دست حق جام میِ بـاور گـرفتند

بر خـواستـند از بستـر دنـیای فـانی            زان پس عروس عشق را در برگرفتند

سر مست از عشق خدا از سر گذشتند            سرمشق از آن کُشتۀ بی سر گرفتند

بستند چشم از چشم و دست از دست شستند            این شیـوه از عباس نام آور گرفـتند

ناخوانده علم آموزگار عشق گـشتند            نا رفته مکتب درس بی دفتر گرفتند

بهر نـثار جان به قـربان گاه رفـتـند            با حنجر خود بوسه از خنجر گرفتند

از جان و دل یک یا علی گفتند و رفتند            جـام ولا از سـاقـی کـوثـر گرفـتـند

: امتیاز

درد دل و مناجات با شهدا

شاعر : سعید بیابانکی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

جاده مانده ست و من و این سر باقی مانده            رمقـی نیـست در این پیکـر بـاقی مانده

نخل ها بی‌سر و شط از گل و باران خالی            هیچ کس نیست در این سنگر باقی مانده


تـویی آن آتـش سـوزنـده خـامـوش شده            منم این سـردی خـاکـستـر بـاقـی مانـده

گرچه دست و دل و چشمم همه آوار شده            بـاز شـرمنـده‌ام از این سـر بـاقی مانده

روز و شب گرم عزاداری شب بوهاییم            من و این بـاغـچـۀ پـرپـر بـاقـی مـانـده

شعر طولانی فریاد تو کـوتاه شده است            در همین اسب و همین خنجر باقی مانده

پیشکش باد به یکرنگی‌ات ای مرد ترین            آخـرین بـیت در این دفـتر باقـی مـانـده

تا ابـد مردتـرین باش و علـمـدار بـمان            بـا تــوأم ای یـل نـام آور بـاقـی مــانـده

: امتیاز

بازگشت پیکر پاک شهدا

شاعر : هادی فردوسی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

از زخـم شـنـاسـنـامـه دارنـد هـنوز            در مسجـد خـون اقامه دارند هـنوز

آنـان هـمـه از تـبـار بــاران بـودنـد            رفـتــنـد ولـی ادامــه دارنـد هـنـوز


**********

سرتا سر شهر با تو عطر آگین است            لبخند تمـام كـوچه‌ها غـمگـین است

امروز كه بر دوش تو را می‌بردیم            تابوت سبك ولی غمت سنگین است

**********

پـاییـز پیام كـوچ بـرگی سرخ است            خندیدن گل زیر تگرگی سرخ است

بر لاله چـرا كـفـن بپـوشـم، وقـتـی            زیبایی زندگی به مرگی سرخ است

**********

با آنـكه شـكـستـه‌ایم، بر مـی‌خـیـزیم            عهدیست كه بستـه‌ایم، بر می‌خیزیم

هر بار كه نام عـشق را می‌خـوانند            هر جا كه نـشسته‌ایم، بر می‌خـیزیم

: امتیاز

مدح و ولادت امام جعفر صادق علیه السلام

شاعر : حبیب الله چایچیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

غـم بـپاید که دگر موکب یـار آمده است           گـلعذاری که بود رشک بهار آمده است

موج دریای کرم گـوهـری آورده برون           کز فروغش همه دلها به قرار آمده است


ز گـلـستان بـقا، یک گـل بـی خـار دگـر           از ره لطف به منـزلگـه خار آمده است

نور او پیش تر از خـلـقت این عالم بود           عالم از یمن قدومش چو غبار آمده است

لـیـک در هـفــدهــم مــاه ربــیــع الاول           پرده از چهره این مه به کنار آمده است

نور زهر است که پـرتو فکـنـد بار دگر           شاخ طوبی است، دگر باربه بارآمده است

آمـد آن شـاه کـه از قــدرت دانــایــی او           لشکر کفر و جهالت به فـرار آمده است

بـهـر آزادی و خـوشبـخـتـی ابـنـاء بشر           شـشمین اخـتـر مسـعـود تـبار آمده است

صابر و فاضل و طاهر لقب مشهورش           لیک بیش ازهمه صادق به شمارآمده است

جـعـفـری نام شده مذهب اثـنی عـشـری           چون که اومظهری ازهفت وچهارآمده است

غرق امواج گنه کی شود این کشتی دل           که چنین موج شکن کوه وقار آمده است

وقت آن شد که حسان عرض کنی حاجت خویش           چون که سلطان کرم بهر نثار آمده است

: امتیاز

مدح و ولادت پیامبر اکرم و امام صادق علیهم السلام

شاعر : محمدعلی تابع نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

کنون که بلبل طبعم ز دلها می‌برد غم را           چه خوش باشد دو مولودی کنم اعلام عالم را

چو از ماه ربیع بگذشت هفده روز در مکّه           عطا بنـمود حق بر آمنه سلطان خاتم را


خداوند جهان بر خلق ظاهر کرد از باقر           به روز مـولـد خـاتـم ولی الله اعـظـم را

دو مه آمد دو شه آمد دو شافع برگنه آمد           دو مولود درخشان کرد نورانی دو عالم را

سحرگه معنی نورٌ عـلی نور آشکارا شد           ملک تکبیر گوید بر فلک این جشن درهم را

دو پیروزی دو دلشادی بشارت می‌دهم اکنون           ظهور صادق وعید محمد فخر عـالم را

محمد چون ولادت یافت بتها سرنگون گردید           نمودی خشک از یک جلوه آن دریای پُرنم را

جهان شد از قدوم صادق آل نبی روشن           به بام شادمانی‌ها بزن ای شیعه پرچم را

رئیس مذهب شیعه پـناه مسلـمین یکـسر           هم او کز فقه خود لرزاند صد یحیای ادهم را

به امر حق تمام عمر خود را جعفر صادق           مـروّج گـشت آئیـن رسـول الله اکـرم را

بهر که هر چه لایق بود آن دادند تابع را           عطا بنمود حق از لطف، این طبع منظم را

: امتیاز

مدح امام جعفر صادق علیه السلام

شاعر : محمدرضا شکیب نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : قصیده

دل آرامی که گر از دل برآید بر زبان نامش            به جسم مرده بخشد جان حدیث لعل بستانش

دلیل عید مشتاقان مه روی دل افروزش            بدیل شام مهجوران سر زلف سیه فامش


هلال ماه نیکـویی؛ خـم ابروی دلجویش            کـمال بدر دلجـویی مه روی دل آرامش

به چشم جان جمال یوسف صدیق دیدارش            به گوش دل کلام عیسی جان بخش پیغامش

هلالی گشته تیر قامتم از بـدر سیـمایش            طلایی گشته رنگ عارضم از سیم اندامش

مهی کز آستین ریزد هزاران ماه و خورشیدش            شبی کز آستان خیزد دو صد کیوان به همراهش

کمال قدرت داور، جـمال شرع پیـغـمبر            جلال مذهب جعفـر ز استحکام احکامش

به خاتم سرّما اوحی هویدا شد زتاییدش            به آدم عَلَّمُ الاسما رسید از وحی و الهامش

صحایف از الف تا یا همه اوصاف اجلالش            زبان ماسوی گویا همه در وصف اکرامش

ز آدم تا به خـاتم، انـبـیا در بند ایـمانـش            زاول تا به آخـر اولـیا در قـید اسلامـش

فلک با اینهمه رفعت غبار خاک درگاهش            ملک با آنهمه شوکت غلام خیل خدّامش

زفرش بارگاهش عرش اعظم برده تا بوئی            چو کرسی کرده تعظیمی به خاک از بهر اعظامش

تراب تربتش خاکی که بوی مشک آثارش            فروغ مرقدش نوری که انوار است اجرامش

چو خـتم الانبیا دل مهـبط آیـات قـرآنـش            چو شاه اولیا جان مرکز اسرار اعلامش

اگر در عرصۀ محشر از او اسمی برد شیطان            خـدای عـالم و آدم ببـخـشد جـمله آثامش

شکیب از جان بود شایق به مدح حضرت صادق            بدین فن گر شود فائق برآید بی سخن کامش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

زفرش بارگاهش عرش اعظم برده تا بوئی            چو کرسی تعظیمی به خاک از بهر اعظامش